خاطرات بارداری - روزهای پایانی انتظار
سلام مامان جون عزیزم می دونم که تو هم مثل من داری لحظه شماری می کنی که این انتظار زودتر تموم بشه و همدیگر رو ببینیم . دیگه این روزهای آخر انتظار خیلی سخته. انگار نه انگار که 9 ماه انتظار کشیدیم ولی این چند روز انتهایی دیگه تحمل ندارم. همه منتظر اومدن گل دختر خوشگلم هستیم. بابایی هم روزشماری می کنه. مامان جوم طبق گفته دکترم 24ام باید بدنیا بیایی یعنی 6 روز دیگه ولی سونوگرافی گفته 21 ام من که دقیقا نمی دونم کی می ایی خودت می دونی؟ بعضی شبها که درد دارم فکر می کنم امشب دیگه به دنیا می آیی ولی هیچ اتفاقی نمی افته هر شب همه کارهامو می کنم خونه رو مرتب مب کنم ساک خودمو خودتو بستم و منتظرم که درد به سراغم بیاد آخه مامان ی من می خوام تورو طبیعی بدنی...
نویسنده :
مامی
15:12